محل تبلیغات شما

پروانه ای بر شانه



تایپ می کنم : نگران نباش، کورونا هیچ عددی نیست !» تایپ می کند : پس چرا دوستم مرد؟ !» و دوباره تایپ می کند : آدمها می میرند سمیه !» و من از خواندن این جملات دست و پایم را گم می کنم، و به جای خدا شرمنده می شوم و و کل حروف الفبا را بی ترتیب تایپ می کنم، و دکمه ی ارسال را نمی زنم، و بی جواب صفحه را می بندم، و به صدای نازک زن که در پس زمینه، آهنگ جزیره ی اندوه را می خواند، گوش می دهم . و دوباره صفحه را باز می کنم، و برایش دستورالعمل سوپ پیاز و نوشیدنی
بی وقفه گردن میکشیدم، آنقدر که مالک درازترین گردن دنیا بودم . آن روز که خانم فیزیک، دو خط موازی را با گچ آبی روی عرض تخته سیاه کشید و در امتداد، خطها، کج و معوج روی دیوار صورتی بد رنگ با ردی کم جان تا کنج کلاس رفتند، خانم فیزیک با هیجان رو به ما کرد و گفت : این دو خط در بی نهایت به هم می رسند ! » از آن روز تا به دیروز دست از گردن کشی برنداشته بودم، اما امروز که محکوم به سردرگریبانی شده ام، شک کرده ام ! به بی نهایت شک کرده ام ! و دلم برای خطهای موازی می
چرا به اینجا رسیدم ؟ !» با طرح این سوال زن از دویدن بازمی ایستد . هنوز تا برج الماس پانصدمتر باقی مانده ولی زن میخکوب، کنار میله های گارد دریاچه ایستاده و قدم از قدم برنمی دارد . به ساعتش نگاه می کند ، زمان منع عبور و مرور نزدیک است . سعی می کند، حواسش را پرت کند . مثلا به تلاطم آب چشم بدوزد یا به زانوی دردناکش فکر کند یا حتی بهتر است ، اقلام مورد نیاز برای شام امشب را مرور کند ! بروکلی، کدو ، نمک، روغن زیتون .
روز چندم کرونایی است و زن تا امروز سه تا پیرکس در سه سایز مختلف را پشت در گذاشته ، دوتا ظرف میوه خوری کریستال را به نظافتچی ساختمان بخشیده، آرشیو فیلمهای همه ی این ده سال گذشته را، با آشغالهای پریشب روانه ی اتاق زباله ها کرده، یک سری شش تایی جام های شراب خوری باقی مانده از مهاجرت یک دوست و سرویس کامل دوازده تایی پیش دستی و بشقاب غذاخوری، از دوستی دیگر را در همین چند روز، سربه نیست کرده و حالا وسط آشپزخانه ایستاده و درهای کابینت را یکی یکی باز می کند و با

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مديريت نوین و اسلامي دعا و سركتاب اسلامي قرآني 1211 علوی بحث در ادبیات عربی بازار بورس و فرابورس